شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
همرنگ پـائـيزى ولى فـصـل بهـارى سبــزينه پــوش خطه زرين تــبارى جود وكرم بيرون منزل صف گرفتند در كيسه آيا نان و خـرمايى ندارى؟ در گــرمدشت طعـنه ها دل را نـيـاور من كه نمى بينم در اينجا سايه سارى از خاطرات سرد و يخـبـندان ديـروز امروز مانده جسم داغ و تب مدارى بر زخمهــايى كه درون سينه تـوست هرشب سحر با اشك مرهم می گذارى يك كـربلا روضه به روى شـانه خود توى گلو هم خيمه اى از بغض دارى دستم دخـيــل آن ضــريــح خـاكى تـو شايد خـبـر از گـمشده مـرقــد بيارى وقت زيـارت شد چـرا بـاران گـرفـته خيس است چشم آسمان انگار، آرى من نــذر كردم بعد از آنى كه بـمـيرم مخفى شود قـبـرم به رسـم يادگـارى |